مصاحبه با تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد؛
روایت داریوش همایون درباره سانسور مطبوعات در دوره پهلوی
در بیشتر این سالها هم روش معمول این بود که از وزارت اطلاعات تلفن میکردند و مطالبی که دلشان میخواست منتشر بشود یا نشود را به سردبیر میگفتند و سردبیر مطالبی که خودش احساس میکرد که بهاصطلاح بودار است را با آنها مشورت میکرد و آنها هم با مقامات مسئول مشورت میکردند و میگفتند که چاپ بشود یا نشود و یا به چه صورت چاپ بشود.
پرسش: داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی ( فرهنگ و ارشاد کنونی) در دولت هویدا در مصاحبه با تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد گفت : « بیشتر تذکراتی که به ما داده میشد تذکراتی بوده که شاه به نخستوزیر داده بود و نخستوزیر به وزیر اطلاعات و وزیر اطلاعات یا مستقیماً به ما میگفت یا توسط معاون مطبوعاتیاش به ما میگفت و شاه هرروز روزنامهها را خیلی بهدقت میخواند و مطالبی که به نظرش ناگوار میرسید، دنبالش را میگرفت و من یک مورد به شما بگویم.
من یک همکاری داشتم در روزنامه آیندگان به نام آقای جهانگیر بهروز که در یک فرصتی مثلاً فرض کنید حالا یک سالگرد آیندگان یک مقالهای نوشت …
مثلاً اولین سالگرد آیندگان، یک مقاله نوشت و در آن مقاله اشاره کرد به اینکه این روزنامه، روزنامه لیبرالی است.
آقای هویدا این بار شخصاً به من تلفن کردند خصوصی که شاه بسیار عصبانی شد از این مقاله و آقای بهروز باید از روزنامه آیندگان برود و آن سبب شد که آقای بهروز از روزنامه آیندگان رفت، این سال ۴۶ بود..
در سال ۴۸ یک مقالهای نوشتم درباره انقلاب سفید که آن زمان انقلاب شاه و مردم نامیده میشد.
در آن مقاله نوشتم که این برنامه انقلابی نیست، یک برنامه اصلاحی است و بعضی موادش هم اصلاً اجرا نشده هنوز و اگر هم اجرا میشد یک تصمیمات ساده اداری بود.
مثلاً فرض کنید، فروختن سهام کارخانههای دولتی برای پرداخت به زمینداران، این یک ماده انقلابی نمیتواند باشد.
بهاصطلاح خوب تنظیم نشده این منشور.
یک انتقادی بود از منشور بهاصطلاح انقلاب شاه و ملت؛ و باز آقای هویدا مرا صدا کرد و گفتش که شاه بسیار عصبانی شده و تو دیگر به آیندگان نرو ولی گفتند که مقاله میتوانی همچنان برای آیندگان بنویسی.
من پنج هفته دیگر به آیندگان نمیرفتم با اینکه مدیر آیندگان بودم و کارها را با تلفن حل میکردم و چندین مقاله باز همچنان نوشتم تا بالاخره رفتند و وساطت کردند و من برگشتم به آیندگان.
شاه بسیار در کار مطبوعات مداخله میکرد و نمونههای بیشمار من دارم.
مراحل مختلفی در این وضع پیش آمد از سالی که من در اطلاعات کار تحریری بهاصطلاح شروع کردم، دورههایی بود که مأموران حکومتنظامی با وزارت اطلاعات یا ساواک بسته به اینکه در آن دوره کدامیک از این مقامات مسئولیت داشتند، میآمدند و صفحات آمادهشده برای چاپ روزنامه را نگاه میکردند و آن قسمتهایی که موافق نبودند حذف میکردند..
گرچه روزنامه گاهی با یک قسمت سفید درمیآمد یا پیش از اینکه به آن مرحله برسد میآمدند و تغییراتی میدادیم که پیش از چاپ خلاصه روزنامه دستکاری بشود.
ولی این مواقع خیلی کم بود.
چندین مورد پیش آمد که هرکدام یک هفته، چهار روز، دو هفته سه روز بیشتر طول نکشید.
مواقع بسیار دیگری پیش آمد که سردبیران موظف بودند پیش از اینکه دستور چاپ روزنامه را بدهند عنوانهای مطالب و مطالب مهم روزنامه را تلفن میکردند به مقام مسئول، حالا یا ساواک بود یا وزارت اطلاعات.
بعدها بهتدریج دیگر وزارت اطلاعات شد مرکز منحصر این کار.
میخواندند برایشان و اگر مخالفتی نبود روزنامه را چاپ میکردند.
در بیشتر این سالها هم روش معمول این بود که از وزارت اطلاعات تلفن میکردند و مطالبی که دلشان میخواست منتشر بشود یا نشود را به سردبیر میگفتند و سردبیر مطالبی که خودش احساس میکرد که بهاصطلاح بودار است را با آنها مشورت میکرد و آنها هم با مقامات مسئول مشورت میکردند و میگفتند که چاپ بشود یا نشود و یا به چه صورت چاپ بشود.
سانسور به این صورت عمل میشد؛ و بعد هم روزنامه را میخواندند و کنترل بعدی روی مطالب روزنامه چاپشده به عمل میآمد که گاهی آنوقت کار از دست رفته بود.
وزیری کارش را از دست میداد.
آن مقالهای که سبب شد آقای جهانگیر بهروز از آیندگان برود، ضمناً سبب شد که وزیر اطلاعات وقت کنار گذاشته بشود و یکی دیگر به جایش بیاید، چون وزیر اطلاعات وقت ضمناً خیلی کمک کرده بود به روزنامه آیندگان ...
ولی موارد دیگری بود که چندین نویسنده کنار گذاشته شدند.
چون مطالبی نوشته بودند، تصفیه شدند از روزنامه.
البته همهشان برگشتند به روزنامه بعد از یکی دوماه، دو سه ماه و فقط آنها قهرمان شدند و دشمن رژیم بیشتر شد نتیجهاش این بود.
موارد بیشمار بود که جبران مطلبی که نوشته شده بود میبایست مطالب دیگری نوشته میشد.
خود من دهها بار مقالاتی نوشته بودم، مجبور شدم مقاله دیگری برای تصحیح و اصلاحش بنویسم..
برای اینکه شاه بسیار عصبانی شده بود و حقیقتاً بگویم شاید نیمی از گرفتاریهایی که ما با دستگاه حکومت داشتیم مستقیماً از خود شاه ناشی میشد و قسمت عمده دیگرش از نخستوزیر...»
###